Home > Translate > Undertow

[01] - Intolerance
------------------------

نمی خوام مخالف باشم
نمی خوام خسته کننده باشم
ونمی خوام تو یه کالبد بی احساس بپوسم
ببین
می خوام بهت اطمینان کنم
و خواستم که باورت کنم
و می خوام ایمان داشته باشم تا دشمنی ها رو کنار بزارم
اما دروغ میگی خیانت می کنی و می دزدی
و من تحملت می کنم

ماسک پرهیزکاری رو واسه قایم کردن نقشت پوشیدی
وقتی که من لبخند می زنم ومی خندم و می رقصم
و از بزرگی و ستایش تو می خوانم
پوشش پرهیزکاری رو واسه قایم کردن خراب کاری هات پوشیدی
درحالی که من لبخند می زنم و می خندم ومی رقصم
و از بزرگی تو می خوانم
در حالی که دروغ می گی خیانت میکنی ومی دزدی

نمی تونم تحملت کنم
گناهامون، اشتباهامون
تا حالا زیادی دلسوز بودم
هم خونی هامون، اشتباهامون
تا حالا زیادی دلسوز بودم

من بی گناه نیستم
تو بی گناه نیستی
هیچکی بی گناه نیست
تو دروغ میگی خیانت می کنی و می دزدی
من نمی تونم نحملش کنم
دیگه تحملش نمی کنم
من درون تو غرق میشم
باید درونت غرق شم
هیچکی بیگناه نیست

[02] - Prison Sex
----------------------

[03] - Sober
----------------

سایه ای درست پشت سرمه
هر قدمی رو که ور می دارم می پوشونه
هر عهد و پیمانی رو بی اساس می کنه
هر انگشتی رو به من اشاره می ده
مثل خدمتکاری که منتظره
تا بهش اشاره بشه
حالا راهی روکه (ما-باید) می نامن روکنار بزار
فقط بخاطر اینکه پسر اومده

مسیح نمی خوای چیز [...] دیگه ای بجز اون چه که گذشته و اتفاق افتاده رو داد بزنی؟

چرا نمی تونیم هوشیار نباشیم
فقط می خوام دوباره شروع کنم
چرا نمی تونیم همیشه مست باشیم؟
فقط می خوام دوباره شروع کنم
من فقط یه دروغگوی بی ارزشم
من یه خنگم
فقط گرفتارت می کنم
بهم اعتماد کن و آروم بگیر
من نقطه اتکاءت رو پیدا می کنم
خوردش می کنمو ولش می کنم
بالا می برمت
اونقدر که پایین بیارمت
بهم اعتماد کن

مادر مقدس نمی خوای چیزی بجز اونچه گذشته و انجام شده رو نجوا کنی؟

بهم اعتماد کن
چرا نمی تونیم هوشیار نباشیم؟
حالا می خوام همه چی رو از اول شروع کنم
چرا نمی تونیم واسه همیشه بخوابیم؟
حالا می خوام از اول شروع کنم

میخوام چیزی روکه می خوام
......
....

[04] - Bottom
------------------

دیگه دلسوزی نمی کنم، ارادم سست شده
هدفی ندارم و اینها یه حس زهشت بهم می دن
به زانو افتادم و می سوزم
سرم رو آتشی که هیزمش ادرار و ناله هامه می سوزه
بوی سوختن روحم رو نمی شنوی
شکست خوردم. می گردم تا دشمنم رو پیدا کنم
زهری که بهم دادی رو خوردم
اما با زهری که دادی زنده موندم
گناه خوراندی، نفرت خوراندی، ضعف خوراندی
و اینا یه حس زشت بهم می دن
به زانو افتادم و می سوزم
سرم رو آتشی که هیزمش ادرار و ناله هامه می سوزه
از درون مرده

گه جمع می شه، گه جمع می شه، گه جمع می شه
گه توی [...] جمع می شه

اگه ولت کنم مجبورم می کنی که خودم رو بکشم
برای زنده نگه داشتنت اول باید خودم رو زنده نگه دارم
بیشتر از این نمی تونم فرو برم و نمی تونم ببخشمت
انتخابی بجز شاخ بشاخ شدن با تو جمگیدن تو و فراموش کردن تو ندارم
دسن به هر کاری زدم تا جنبه ی درد کشیدنم رو بالا ببرم
از اشتباهاتم علیه تو استفاده می کنم
انتخابی بجز این ندارم

حالا بی شرم، حالا بی هویت، حالا هیچی، حالا هیچکس
اما روحم باید آهتی باشه چون ترسم عریانه
الان عریانم و نمی ترسم و ترسم عریانه
از درون مرده

حالا بی هویت، حالا بی شرم، حالا هیچی، حالا هیچکی
(گه جمع می شه) در حالی که تو الان من رو عریان می بینی. بی ترس
حالا عریان، حالا نترس

(گه جمع می شه) من رو از درون مرده ولم می کنه
نفرت منو زنده نگه می داره، گرسنگی من رو زنده نگه می داره
ضعف من رو زنده نگه می داره، گناه من رو زنده نگاه می داره
توی [...]

[05] - Crawl Away
------------------------

از پیش من رفتی

منو نادیده گرفتی

سعی کردم جلوت رو بگیرم

ولی نتونستم چیزی بگم

سر خوردی و لیز خوردم

سعی کردم نذارم

اما هیچی نتونستم بگم

چیزی که سعی داری بگی اینه که نمی خوای بازی کنی

اما این که چی می خوای و چی لازم داری

واسه من اونقدر مهم نیست

می تونم ببینم که به من پشت می کنی

اگه می تونستم خنجر رو فرو می کردم

این عشق منه

این عشق من است برای تو

بگب که نمب ری

نمی ری

بگو

تورو اونقدر تو منگنه میزارم عزیزم

تا تسلیم شی

[06] - Swamp Song
-------------------------

اخطار من هیچ نتیجه ای نداشت
تو رو شن های روان می رقصی
چرا حواست نیست که کجا سرگردانی؟
چرا حواست نیست که کجا داری می لغزی؟
تا زانو به آب می زنی و فرو می ری
ممکنه هیچوقت برنگردی

این باتلاق خیالیه و گیر کردن توش آسونه
چون تو یه احمق [...]
ای باتلاق خیالیه و گیر کردن توش آسونه
چون تو یه خرفت [...]
امیدوارم تو رو پایین بمک، پایین، پایین

سرگردونی سرگردونی هیچکی دعوتت نکرد که بیای
اما هنوز داری تکون می خوری خفه شو خفه
چرا نمی ری بیرون
این اطراف سرگردونی کسی دعوتت نکر
هیچکی هیچوفت دعوتت نکرد

تو هنوز تکون میخوری خفه شو خفه
چرا وقتی می تونستی بری نرفتی
هیچکی هیچوقت بهت نگفت که بیای

[07] - Undertow
----------------------

دوبار است که
با صدایی که از اعماقم صحبت می کنه
گنگ می شم
از زیر آب بی پایان
دوبار زلال تر از بهشت
دو بار رسا تر ازخرد
به غنای گِل بستر رودخانه
بنظر میاد که هیچوقت تموم نمی شه
جریان زیرین من بی پرده با من صحبت می کند
در حالی که همه چیز رو می بلعه با اشاراتش همه چیزوتحت تاثیر قرار می ده
احاطم می کنه و غرقم می کنه و از بین می بردم
خیلی راحت بنظر می رسه، خیلی راحت
خفه شو! خفه شو! خفه شو! دشمنت رو پیدا کن
چجوری می تونستم اجازه بدم منو به زانو در بیاره

دفعه ی سوم
با صدایی که از اعماق آبی سرد و تاریک فریاد می زنه
تعمید شده
به بلندای نیمی از بهشت
به وضوح نیمی از خرد
بنظر میاد که هیچوقت تموم نمی شه
جریان زیرین من بی پرده با من صحبت می کند
در حالی که همه چیز رو می بلعه با اشاراتش همه چیزوتحت تاثیر قرار می ده
احاطم می کنه و غرقم می کنه و از بین می بردم
خیلی راحت بنظر می رسه، خیلی راحت
خفه شو! خفه شو! خفه شو! تو منو اشباع می کنی
چجوری می تونم بزارم که اتفاق بیافته
چرا منو نمی کشی؟
من ضعیف و سست و ناچیزم
چجوری می تونستم اجازه بدم منو به زانو در بیاره
شادی... شادی... شادی... شادی

به پایین درون جریان زیر آب برگشتم
من کاملا درونشم تو جریان زیرین آب
تو جریان زیر آب خواهم مرد
انگار راه دیگه ای واسه خارج شدن نیست
شادی... شادی... شادی... شادی

[08] - 4°
------------

پاشو و خودت رو از خودت آزاد کن

خودت رو تو درونت نگه دار

مثل آرامش پشت دیوار های قلعه

این ثروت عظیمیه که هیچکی نداره

دور بندازش تا خودت رو پیدا کنی

نمی خوای کارایی رو که دوست داری انجام بدی

صبر کن و بذار یه راه دیگه نشونت بدم

اون چیزی رو که از من توقع داری رو نابود می کنم

همه ی چیزهای ترد شده ر و ور میدارم و می خورم

یه همه چی رو انتخاب کن یا هیچی رو

زندگی کوتاهتر از اینه که بخوای سوارش شی

همه اش رو انتخاب کن

نمی خوای مارایی رو که دوست داری انجام بدی

همه اش رو امتحان کن

صبر کن بذار یه راه دیگه نشونت بدم

بزار بره

بزار وارد شه

اگه بخوای من رو زمین بزنی بر می گردم

و زمین می زنمت

حالا دیکه خیلی طول نمی کشه

همه ی راه ها رو انتخاب کن

همه ی راه ها رو

یکم بالاتر نگه دار

چهار دجه گرمتر

حالا تسلیم شو

و بزار من کارم رو بکنم

حتما خوشت میاد

اینو دیگه از دست نده

این ما رو نزدیک تر می کنه

از مرگ و سرطان و گریه

بیا

می تونی همه اش رو امتحان کنی

مثل همین

[09] - Flood
---------------

آب داره بالا میاد
هر چیزی که می دونستم و باور داشتم
افکاری خرد شونده ان
که دیگه آرومم نمی کنن
زور می زنم تا به یه جای بالاتر برسم
یکم نظم وعقلانیت
یا یه چیزی که آرومم کنه

پس چیزایی رو که دارم ور می دارم، چیزایی که دارم رو نگه می دارم
چیزایی که دارم رو خفه می کنم، چیزایی که دارم رو دفن می کنم
آب بزودی میاد
و چیزایی که دارم رو می گیره پس باید این رو پشت سر بزارم
و به یه جای جدید صعود کنم
این صخره اونی نیست که انتظارشو داشتم
فکر می کردم که بالا و آزادم
فکر کردم اونجام
تقدیر الهی
اشتباه می کردم
این همه چیز رو عوض می کنه

آب منو فرا می گیره
فکر کردم خورشید برای نجاتم میاد
ولی حقیقت برای مجازاتم اومد
زمین زیر پام فرو می ریزه
من رو تو آب
پاک و مقدس کن

[10] - Disgustipated
--------------------------

فرشته ی خدا بر من فرود آمد
من رو از رختخوابم ربود
و مرا بالا برد آندقدر بالا که
در فواصل بین ذرات هوا حرکت کردیم
من رو به مزارعی وسیع از غرب میانه ی خودمان برد
ناله های سز سرنوشتی دردناک
از میان خاک برخاست
یک هزار بلکه یک میلیون صدای پر از ترس
وحشت مرا فراگرفت
و ملتمسانه گفتم
-فرشته ی خدا این فریاد های درد و رنج چیست؟
و فرشته به من گفت
-این ناله ی هویج هاست ناله ی هویج ها
می بینی کشیش مینارد
فردا روز درو است و برای آنها روز قتل عام
و من از خواب پریدم
خیس عرق چون اشک یک میلیون
برادر وحشت زده و فریاد کشیدم
-اکنون به من گوش کن من نور را دیده ام
آنان آگاهند، زنده اند، روح دارند
لعنت به تو
بگذار خرگوش ها عینک بزنند
برادرانمان را نجات بده
آیا می توانم آمینی بشنوم؟
شکری بشنوم؟
مسیحا متشکرم

زندگی تغذیه می کند، از زندگی تغذیه می کند، از زندگی تغذیه می کند

این یک ضرورت است

در روشنایی روز بود که درون گودالت بیدار شدی
سپس به آسمان بالای سرت نگاه کردی
که رنگ تورو آبی کرد
تو همچنان چاقوت رو همراهت داشتی
وقتی که بلند شدی لباست پر از چرک و کثافت بود
دستات چسبناک بود
با علف هات اونهارو تمیز کردی
که رنگت رو سبز کرد
خدایا چرا همیشه باید همه چیز
این گونه متغیر باشد
هنوز هیچی نشده دوباره داشتی عصبانی می شدی
سرت ضربه خورد و وقتی که پا شدی تقریبا تیر می کشید
سرت تقریبا خالی بود
همیشه وقتی اینطوری بلند می شی اذیتت می کنه
تو از تو گودال به سوی راه روشنی ات بیرون خزیدی
و شروع کردی به راه رفتن
منتظری تا آرامش ذهنت دوباره برگرده
می تونی اون دور اون ماشین رو که پایین جاده پارک شده رو ببینی
و رفتی سمتش
اگه تو فکر می کنی که: خدا پدر ماست
پس شیطان باید پسرعموی ما باشه
چرا کس دیگه ای این چیزای مهم رو نفهمید
به ماشین رسیدی و همه درهاش رو امتحان کردی
همه قفل بود
ماشین نو و قرمز بود
یه کیف چرمی گرون هم رو صندلی ماشین بود
می توستی دوتا آدم کوچولو رو که کنار نرده زمینت راه می رفتن ببینی
رفتی سمت اونا
حالا رنگت قرمز بود
اون آدم کوچولو های اونجا هم مال تو بودن